سیب نیم خورده

به یاد شاعرآزاده، کمال رفعت صفایی که هنرکشی فرقه بی ادب رجوی را تاب نیاورد و در اعتراض به آن تا پای جان خویش رفت.

شعر"سیب نیم خورده "،قطعه ای است که وی پس از جدایی اش از مجاهدین گفته است:



ما چون سیب نیم خورده

که از دندان گرازی به جای مانده است

تاآخرین نفس

زخم نبودن آن نیم دیگر را در جان خود داریم

کجائید دوستان من

که درزیر پلکهای من مردید،کجائید؟

من دست بر سایه های خورشید می گذارم

درطول عمر گردش زمین را گریه می کنم

آه،در سال ابتذال

با پاره سنگی به کف

به سنگسار رویای زیبای خود رفتیم

چه اندوهی؛

نه ماهتاب خود را ورق می زند

ونه پرنده،پرهای خودرا

این منم که خود را مرور می کنم

آه،

در هر فراز

از اعتماد ما بالی چیده می شود

با این همه اما

نه آسمان سقوط می کند،

ونه زمین

زیرا راه

هیچگاه ویران نبوده و نیست

این رهنماست که ویران است